عارفه

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

پیام رسانی

01 آذر 1393 توسط علي دوست


روز یازدهم محرم هنگام عبور اسیران از کنار جسدهای شهدا، زیب کبری در کنار برادر، خطاب به رسول خدا فریاد برآورد:
این حسین توست که با اعضای پاره پاره در خون خویش آغشته است، این حسین توست که سرش را از قفا بریده و عمامه و ردایش را ربوده اند، اینها دختران تواند که آنان را اسیر کرده اند. این سخنان باعث گریه دوست و دشمن شد.
پس از ترک کربلا، نخستین فرصتی که اهل بیت به دست آوردند هنگام ورود به کوفه بود. وی به سرزنش اهل کوفه پرداخت و آنها را اهل فریب خطاب کرده به زنانی تشبیه کرد که رشته ای رسته و بعد آن را می گشایند« کنایه از این که آنان با حسین بیعت کرده، سپس نقض پیمان کردند» او در خطاب به کوفیان می گوید:
بسیار گریه کنید و کم بخندید، زیرا هتک حرمت از فرزند پیامبر و سید جوانان اهل بهشت ننگی ابدی را برای خود خریدید… ای اهل کوفه! آیا می دانید چه جگری از رسول خداشکافید و چه خونی را از وی ریختید و چه حرمتی از او شکستید!…
سخنان ام کلثوم نیز در کوفه بسیار مهم است. وی در ابتدای ورود به شهر هنگامی که نگاه آزاردهنده عده ای از کوفیان را به حرم رسول خدا دید، گفت:
ای مردم کوفه از رسول خدا شرم نمی کنید که به خانواده پیامبر می نگرید؟!
زنی از میان جمعیت پرسید شما اسیران از کدام گروهید؟ گفتند ما اسیران آل محمد هستیم.
وی نان و خرمای کوفیان را از دست بچه ها می گرفت و پرتاب می کرد و می فرمود: صدقه بر ما خاندان حرام است.
ابن زید پس از محبوس کردن اهلبیت ، در نامه ای به یزید ضمن گزارش ماجرای کربلا، از وی در مورد سرهای مطهر شهدا و اسیران ، کسب تکلیف کرد و به دستور یزید آنها را روانه شام کرد.
اسیران اهل بیت را وارد دمشق کردند و در محل مخصوص اسکان اسیران جای دادند، یزید، مجلسی ترتیب داده بزرگان شام را دعوت کرد و خودبا نخوت تمام بر تخت نشست و در حالی که سر مقدس امام حسین در مقابلش بود، اسرا را به حضور طلبید.
در مجلس یزید نخستین کلام بانوان از آنِ فاطمه دخترامام حسین بود.او بدون واهمه یزید را بدین گونه مورد خطاب قرار داد : ای یزید! آیا دختران رسول خدا اسیرند.
با این جمله، بسیاری از اهل مجلس را متوجه کرد که این اسیران از چه خاندانی اند.
آن گاه رو به یزید کرد و فرمود: آیا گمان کردی که با اسارت ما از ارزش و اعتبار ما کاستی و کرامت خود را افزوده در نزد خدا مقرب شده ای؟! چنین نیست، ای یزید! لحظه ای به خود باش، مگر فراموش کرده ای قول خداوند متعال را که می فرماید: و البته آنان که به راه کفر رفتند، مپندارند که مهلتی که ما به آنها می دهیم به حال آنها بهتر خواهد بود، بلکه مهلت می دهیم تا بر سرکشی و طغیان خود بیفزایند و آنان را عذابی رسد که با آن سخت خوار و ذیل شوند».حضرت با این آیه به او فهماند که باید منتظر عذاب الهی باشد.
بعد از این مجالس و سخنان بانوان اهل بیت و روشنگری های امام سجاد مردم شام متوجه امور شدند. اما می بایست این کار در شام تکمیل شود: لذا از یزید خواسند خانه ای برای اقامه عزای حسین در اختیار آنها قرار دهد.

 نظر دهید »

پرستاری

01 آذر 1393 توسط علي دوست

از دیگر وظایف بانوان، پرستاری از بیماران و مجروحان و اطفال بود. قبل از واقعه، مراقبت از بیماران کاروان را بر عهده داشتند: چنان که در شب عاشورا زینب مشغول پرستاری از امام زین العابدین بود و در بحبوحه نبرد، آنان به مداوا و مراقبت مجروحان می پرداختند. حتی امام حسین خود نیز پیش از وداع آخر برای مداوای جراحاتی که در میدان بر آن حضرت وارد شده بود، به خیمه ها آمد. امام سجاد درباره حضرت زینب می فرماید: وی با آن همه رنج و تعب از کربلا تا شام به پرستاری عیال زاری اطفال و تفقد احوال جمعی پریشان روزگار می پرداخت. وی از شدت خستگی و مشکلات، گاه از پای در می آمد: چنان که در یکی از منازل، نشسته به نماز مشغول بود. سبب را جویا شدم، گفت: سه شب است که غذای خود را به اطفال خردسال می دهم و امشب از شدت گرسنگی قدرت به پای ایستادن ندارم.

 نظر دهید »

« جهادگری و رزمندگی»

01 آذر 1393 توسط علي دوست

چه جهدی بالاتر از اقدامات و سخنان زینب در برابر ابن زیاد، در شرایطی که عبیداله قصد داشت با نمایش پیروزی ظاهری، خانواده پیامبر را تحقیر کند. سخنان زینب کاملا صحنه را تغییر داد و نتیجه را عوض کرد. جواب دندان شکن زینب به ابن زیاد به حدی او را خشمگین کرد که قصد کشتن او را کرد. زمانی که ابن زیاد دستور قتل امام سجاد را صادر کرد، زینب خود را پیش مرگ آن حضرت کرد و گفت: به خدا قسم! ازوی جدا نمی شوم اگر می کشی مرا هم با وی بکش و ابن زیاد به ناچار از تصمیم خود منصرف شد. هم او زمانی که جسارت یزید را به برادرش دید، به پا خواست و با خطبه ای بلیغ او را رسوا و غرورش را لگد مال کرد. وقتی مردی شامی از او درخواست نمود تا فاطمه دختر امام حسین را برای کنیزی به وی بدهد باز هم زینب کبری در مقابلش ایستاد و با شجاعت جوابش را داد و او را خجل کرد.

 نظر دهید »

« دفاع از امامت و خاندان پیامبر»

01 آذر 1393 توسط علي دوست

در دفاع از امامت، این مطلب گفتنی است وقتی امام سجاد صدای « هل من ناصر» پدر راشنید، در حالی که از شدت بیماری قادر به حمل شمشیرش نبود، برخاست تا به میدان برود. امام حسین از ام کلثوم خواست آن حضرت را به خیمه برگرداند که ام کلثوم چنین کرد.

در آخرین لحظه ها ،هنگامی که شمر قصد بریدن سر مبارک امام را داشت، زینب به امید نجات جان امام یا برای اتمام حجت، بر عمر سعد فریاد زد:

ویلک یا عمرا یقتل ابوعبدالله و انت تنظر الیه: آیا حسین کشته شود و تو نظاره گر باشی؟!

هنگام حمله کوفیان به خیمه ها، شمر قصد کشتن امام سجاد را داشت که ابتدا حمید بن مسلم مانع شد، اما نتوانست: آن گاه زینب خود را به امام رساند و گفت: « لا یقتل حتی اقتل دونه »

بدین گونه از آن حضرت دفاع کرد، چنان که در مجلس ابن زیاد نیز مانع برخورد شدید با امام گردید!.

 نظر دهید »

دل داری و تقویت روحی« صبر و مقاومت »

28 آبان 1393 توسط علي دوست


زینب کبری زمانی که از شهادت علی اکبر باخبر شد، در حالی که صدا می زد: « واحبیباه، وابن أخیاه، واعلیاه، ای محبوب دلم ،ای پسربرادرم، ای علی جان! » برای دل داری حسی به استقبال او شتافت.
همین زینب، هنگامی که اسرا را از کنار بدن های مطهر شهدا عبور دادند، امام سجاد را دید که با مشاهده این منظره دل خراش و رها کردن بدن ها در بیابان، بسیار منقلب شده یود، نزد او آمد و صدا زد:
مالی أراک تجود بنفسک یا بقیه جدی و اخوتی، فوالله إن هذا عهد من الله إلی جدک و ابیک…!
این چه حالت است که در تو می بینم ای یادگار جد و پدر برادران، به خدا قسم که این عهدی از طرف خدا به جد و پدرت بود…!
سپس آنچه را از پدر و جد خویش شنیده بود- که جماعتی می آیند و این اجساد مطهر را دفن می کند- برای امام سجاد بیان کرد و بدین وسیله از تألم های عمیق روحی یادگار برادرش کاست.

 2 نظر

نقش زنان دهه شصت

28 آبان 1393 توسط علي دوست

تشویق مردان به جهاد
بدون تردید زنان نقش غیرقابل انکاری در حضور مردان درکربلا و میدان مبارزه و جان نثاری آنان داشته اند. حتی حضور برخی از مردان را باید مرهون فداکاری و تشویق زنان دانست: چنان که در مورد زهیربن قین آمده است که وی از مکه، با فاصله ای معین از امام حرکت می کرد و به کاروان نزدیک نمی شد.

در یکی از منازل، فرستاده امام بر او وارد شد و دستور امام مبنی بر احضار او را اعلام کرد. گویا زهیر در امتثال امر امام مردد بود، تا این که همسرش متوجه تردید او شد . به او گفت: سبحان الله، پسر رسول خدا تو را خواسته، تو اجابت نمی کنی!

سرانجام با تشویق این زن، زهیر نزد امام رفت و لحظاتی بعد با چهر ه ای شاداب برگشته با خانواده ش وداع کرد و به کاروان حسین پیوست و نامش برای همیشه در تاریخ ماندگار شد.


 نظر دهید »
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

عارفه

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • حماسه عاشورا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس